با کلیدی اگر می آیی
تا به دست خود
از آهن تفته
قفلی بسازم.
گر باز می گذاری در را،
تا به همت خویش
از سنگ پاره سنگ
دیواری برآرم. ــ
باری
دل
در این برهوت
دیگرگونه چشم اندازی می طلبد.
□
قاطع و برنده
تو آن شکوهپاره پاسخی،
به هنگامی که
اینان همه
نیستند
جز سوالی
خالی
به بلاهت.
□
هم بدانگونه که باد
در حرکت شاخساران و برگ ها، ــ
از رنگ های تو
سایه یی شان باید
گر بر آن سرند
که حقیقتی یابند.
هم به گونه ی باد
ــ که تنها
از جنبش شاخساران و برگ ها ــ
و عشق
ــ کز هر کناک تو ــ
□
باری
دل
در این برهوت
دیگرگونه چشم اندازی می طلبد.
خرداد ۱۳۴۵
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو